بزرگ ترین راه موفقیت درتعلیم وتربیت در منزل وایجاد آرامش فرزندان عدم مشاجره-جر وبحث-ومرافعه ودعوای بین والدین می باشد.

مهمترین وبالاترین آفت موفقیت  وآرامش فرزندان مشاجره،جر وبحث،مرافعه،ودعوای بین والدین میباشد.

روز عید قربان من ونگین شیرازپیش کیمیا بودیم.تلویزیون داشت کارتون نمرود رانشان میداد که دستور داده بود پسرها را بکشند تا ابراهیم بدنیا نیاید. یا اگر بدنیا امد کشته شود.ومامورنمرود با خشونت کودکان پسر را میکشد.کیمیای من که 20 ماه از دوران عمر خود را گذرانده بلند شد وبا ناراحتی روی صفحه تلویزیون با دست میکوبید به صورت مامورو میگفت بد بد بد.......دخترم نگین جان که در این سفر سه روزه به همراه من بود بسیار همسفر خوبی بود .و با رفتار مناسب وسنجیده کارهای انجام میداد که اصلا به ما بد نگذشت. امید وارم روزگار همیشه بکام باشد برای همه انسانها.

دست ازمس وجودچو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی وزرشوی

نگین متولد 23فروردین 1383میباشد.خاله کوچک کیمیاوکیمیامتولد 4اسفند1390 قابل ذکر است که برخورد تربیتی طوری بوده که بین نگین وکیمیا رابطه کاملاً دوستانه برقرار شده درحــــــــدعشق ورزیدن در حالی که در بسیاری از خانواده ها رابطه بین نوه وبچه کوچک خانواده رقابتی وحتی تبدیل به حسادت شده رمز تربیتی قضیه مربوط می شود به عدم تبعیض بین آنها....

خاطره زیرتوسط نگین جون نوشته شده

من نگین هستم ده سال دارم کیمیا جون دختر خواهر من است.و من او را بی نهایت دوست دارم من وقتی کلاس دوم بودم خاله شدم.آنروزیعنی 4اسفند 1390روز تولد کیمیاجون من اصلاًباورم نمی شد.کیمیا بدنیا آمده است واز خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم.گذشت وگذشت بالاخره کیمیا یک ساله شد ومن می توانستم کیمیا را به کوچه ببرم یک روز دوستانم در کوچه بودند  من وکیمیا به پیش دوستانم رفتیم نام دوستان من مرضیه ،زهرا ،حدیث ،ومهتاب است .مرضیه کیمیا را دوست دارد همین طور زهرا، حدیث، مهتاب کیمیا را ندیده. من یک روز کیمیا را به حمام بردم کیمیا خوشحال بود.وخیلی آب بازی میکرد.من باورم نمی شد که خواهرم اجازه داده است من کیمیا را به حمام ببرم ولی بالاخره باورم شد وخیلی خیلی به من وکیمیا خوش گذشت.کیمیا خیلی ناز است ومن واو همدیگر را خیلی تا بی نهایت دوست داریم.هر وقت من وکیمیا همدیگر رامی بینیم کیمیاازخوشحالی جیغ میکشد و من اورا در بغل میگیرم.البته او می پرد در بغل من و هر دو شاد میشویم.یک روز من با توپ بازی می کردم وکیمیاجون هم نگاه میکرد وکلی می خندید.کیمیاشدیداًتوپ را دوست دارد همچنین تاب وسرسره وپارک رفتن.من وکیمیاتاب سواری وسرسره بازی کردیم.

کیمیای من قبلاً در شهرقزوین بود وبه دلیل ادامه تحصیل مرتبط با شغل، پدرش به شیراز رفته درنتیجه فاصله من با نوه ام زیاد شده وزمان دیدار طولانی تر واین موضوع در آرامش من تاثیرگذاشته است.خاله ریزه کیمیا نگین جون نیزمثل من همیشه فکر او ذکرش کیمیا می باشد.تابستان من ونگین وکیمیا مدت قابل توجه ای با هم بودیم.خدایش هم خوش گذشت.